دکتر زهرا کرامتی ( پنج شنبه 87/8/30 :: ساعت 11:20 صبح)
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد از سر پیمان گذشت با سر پیمانه شد
بعضی ها خیال می کنند زاهد بودن به معنای پشت پا زدن به دنیا و بی اعتنایی مطلق به امور زندگی است. و بعضی ها نیز تلاش نکردن، تنبلی و حتی شلختگی های خود را پای زهد می گذارند. گاهی در معنای زهد چنان افراط می شود که انسان گمان می کند هرگونه حرکتی که در جهت امرار معاش و به دست آوردن زندگی آبرومند باشد بر خلاف زهد است؛ زیرا زهد به معنی بی توجهی به دنیاست. از این رو عده ای که معنای زهد را نفهمیده اند و می خواهند راه زاهدان را طی کنند، برای آن که مثلاً دنیازده نشوند، حتی از کسب حلال هم خودداری می کنند و خود و خانواده ی خود را در زندگی نکبت باری قرار می دهند که اتفاقاً این بر خلاف مشی دینی است. چرا که اسلام دستیابی به لذت ها و امکانات مشروع و مواهب الهی را نه تنها حلال می داند که حتی در آیه ای به شکل استفهام انکاری به پیامبر می گوید: قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فی الحیاه الدنیا خالصه یوم القیامه(1)
یعنی: ای پیامبر! بگو چه کسی زینت های الهی و روزی حلالی که خداوند برای استفاده ی بندگانش قرار داده است را حرام کرده است؟ بگو این ها در دنیا برای مومنان قرار داده شده است و روز قیامت ناب تر از این را در اختیار خواهند داشت.
از مجموع روایات دینی و معارف اسلامی به دست می آید که زهد، به معنی بی توجهی مطلق به دنیا و رها کردن زندگی شیرین در آن نیست. آنچه از مفاهیم اسلامی استفاده می شود این است که زهد به معنای عدم وابستگی به دنیا و امکانات در اختیار انسان است نه داشتن آن.
به خاطر همین است که در روایتی از پیامبر اکرم داریم که فرمود: یعنی: برای زندگی دنیایت چنان کار کن که انگار همیشه زنده خواهی بود و برای زندگی آخرتت نیز چنان بکوش که انگار همین فردا خواهی مرد.(2)
امام صادق (ع) در بیان زهد می فرماید: زهد ورزیدن در امور دنیا به معنی ضایع کردن مال و حرام کردن حلال خدا بر خویش نیست. زهد در امور دنیا بدین معنی است که به خدا بیشتر از آنچه خود در اختیار داری امیدوار باشی(3)
اگر بخواهیم معنای خوبی از زهد داشته باشیم باید به این گفته ی رسول اکرم توجه داشته باشیم که فرمود: زهد در دنیا عبارت است از کوتاه کردن آرزوها، شکر بر نعمت های الهی و پرهیز از آنچه او حرام کرده است. (4)
علی (ع) نیز فرموده است: تمام زهد و پارسایی، چیزی بین این دو جمله ی خداوند در قرآن است که « لکیلا تاسو علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم» پس کسی که بر گذشته هایش افسوس نخورد و دل به داشته های فعلی اش خوش ندارد، زاهد است(5)
بنابراین وقتی وابستگی به مال دنیا وجود نداشته باشد، می توان تمام کره ی زمین را داشت و زاهد بود. و عکس آن نیز درست است؛ یعنی می توان از دارایی دنیا فقط یک پیراهن یا تسبیح یا انگشتر و .... داشت اما به همان دارایی اندک به شدت وابسته بود. و همین وابستگی بر خلاف زهد است و با آن منافات دارد.
ملا محسن فیض کاشانی از علما و بزرگان شیعه و صاحب کتاب های متعدد از جمله در علم اخلاق است که مدرسه ی فیضیه ی قم به نام او ماندگار شده است. او از امکانات خوب مادی برخوردار بود و در کاشان به دلیل شان و منزلتش، تشکیلات و برو بیایی مفصل داشت؛ اما با این حال در کمال زهد زندگی می کرد. من این داستان را از یکی از اساتید اخلاق شنیده ام و دنبال مدرکش نبوده ام . ایشان می گفت: روزی درویشی ـ که اینان معمولا به یک لا قبایی و عدم وابستگی به دنیا معروفند و تنها دارایی شان همان کشکول و تبرزین است و هر کجا که شب آید سرای خود می کنند ـ میهمان ملا محسن می شود. درویش در طی چند روز اقامت در منزل ملا محسن همواره با کنایه و اشاره از وضعیت زندگی، خانه و تشکیلات ملا محسن ایراد می گرفت. او مدام از زهد می گفت و به خود اشاره داشت که ببین من از دنیا هیچ ندارم و به امور دنیا بی تفاوت هستم. شبی سر سفره ی شام، درویش به ملا محسن گفت: خیلی هوس کربلا کرده ام. آیا مایلید با هم به کربلا برویم؟
ملا محسن پاسخ مثبت داد و قرار گذاشتند فردا بعد از نماز صبح حرکت کنند. طبق قرار صبح زود راه افتادند و مدتی از راه را سپری کردند که ناگهان درویش متوجه شد که تبرش را جا گذاشته است. ماجرا را به ملا محسن گفت و از او خواست که برگردند تا وی تبرش را بردارد. ملا محسن نظرش این بود که مهم نیست، جایش امن است و اتفاقی نمی افتد. از طرفی چون از وسایل ضروری سفر نیست، همین که بخواهیم الآن برگردیم و آن را برداریم، کلی وقتمان را تلف کرده ایم. بنابراین می توانیم برویم و وقتی برگشتیم تبرت را برداری.
اصرار ملا محسن به گوش درویش نرفت و به این دلیل که تبر، چیزی است که من به آن انس دارم و باید همیشه در کنارم باشد و اگر نباشد چه می شود و چه ... بر بازگشت خود پافشاری داشت.
ملا محسن که فرصت را مناسب دید گفت: ببین برادر! من تمام آن زندگی و تشکیلات را که تو مخالف زهد می دانستی، یکباره رها کردم و با تو همراه شدم، اما تو از یک وسیله ی کوچک ــ آن هم وسیله ای زائد و تشریفاتی ــ نمی توانی بگذری و می خواهی این همه راه را برگردی... حالا کار من زهد است یا کار تو؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) الاعراف / 32
(2) منتخب میزان الحکمه / 10
( 3) تهذیب ج 6 ص 227
(4) منتخب میزان الحکمه / 80
(5) همان